top of page

Recent Posts

Archive

Tags

Search

مریم

  • Feb 8, 2017
  • 1 min read

مریم یک زن یکتاپرست بود از شهر ناصره (شهری از جلیل) و در حالی که باکره بود نامزدی به نام یوسف نجار از خواندان داوود داشت.

روزی جبرئیل نازل شد و به او گفت: "سلام بر تو ای نعمت رسیده، خداوند با توست و تو در میان زنان مبارک هستی." سپس مریم متعجب شد و فرشته به او گفت: "ای مریم ترسان مباش زیرا که نزد خدا نعمت یافته‌ای؛ و اینک حامله شده، پسری خواهی زایید و او را عیسی خواهی نامید. او بزرگ خواهد بود و به پسر اعلی مسمی شود، و خداوند خدا تخت پدرش داود را بدو عطا خواهد فرمود؛ و او بر خاندان یعقوب تا به ابد پادشاهی خواهد کرد و سلطنت او را نهایت نخواهد بود." مریم: "این چگونه می‌شود و حال آنکه مردی را نشناخته‌ام؟" فرشته: "روح‌القدس بر تو خواهد آمد و قوت اعلی بر تو سایه خواهد افکند، از آن جهت آن مولود مقدس، پسر خدا خوانده خواهد شد ......... نزد خدا هیچ امری محال نیست." مریم: "اینک کنیز خداوندم. مرا برحسب سخن تو واقع شود." پس فرشته از نزد او رفت. یوسف پسر داوود مرد صالحی بود و هنگامی که از این ماجرا خبر دار شد به فکر رها کردن مریم فرو رفت. اما فرشته خدا در خواب به او نازل شد و گفت: "ای یوسف پسر داوود، از گرفتن زن خویش مریم نترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته‌است، از روح‌القدس است و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید."

چوپانانی را که به دیدن عیسی، پس از متولد شدن، آمدند

Comments


THE WORLD OF CHRISTIANITY

Follow

©2017 BY THE WORLD OF CHRISTIANITY. PROUDLY CREATED WITH WIX.COM

bottom of page